...

تو سر ریز تمام خواسته های منی- تو تمام ناتمام منی

...

تو سر ریز تمام خواسته های منی- تو تمام ناتمام منی

باران لبخند تو را میبوسد

نگاه تو در باد میپیچد

وباد در ذره ذره من میپیچد

آسمان به یکباره میخندد

زمین سبز  میشود

وباران لبخند تورا میبوسد

دیوانه!

در کنج اتاق کوچکم

تبی سرد تنم را فرا میگیرد

رعشه های ترس در وجودم پیدا میشود

دیوار به من نزدیک میشود

هرم نفسهایش را حس میکنم

با نگاهش مرا قورت میدهد

نگاهم به پنجره می افتد

لبخندش مرا آزار میدهد

چه قه قه ای سر میدهد

به چه میخندد؟؟!

چشمانم به او خیره میماند

خشک میشوم

خرد میشوم

تنم سرد میشود

محو میشوم...




نگاهی جا مانده روی نیمکت ماه!

آرام روی نیمکت ماه نشست

چارقد مشکی اش را برسر کشید

دل شکسته را کنجی نهاد

وبه یاد خنده های دیروزش

 های های گریست

دخترک خیره به ماه پر کشید

اما نگاه  بارانی اش روی نیمکت جای مانده بود...


تنها نگاهت جای میماند...

برای سرودن از نگاهت

دل را به دست پروانه ها میسپارم

دستهایم را از آسمانها پر میکنم

مانند دیوانه ها می سرایم

قلمم را به وسعت چشمان بی قرارت

رنگ میزنم

تا تکه ای از نگاهت را بنگارم

تو در واژه هایم حل میشوی

اما تنها نگاهت در خاطراتم جای  می ماند

ای بی قرار بی همتا

ای ساحل من برای تو دریا

شاعر نسیتم اما میتوانم نگاهت را همیشه بسرایم

تو در واژه هایم حل میشوی

اما تنها  نگاهت در خاطراتم جای میماند

قلمی پر از عشق تو

تقدیم به بهار زندگی ام

به نام نامی الله

قلمم را به دست میگیرم

همان قلمی که دیشب تو با آن نجوای دلنوازت

آنرا مملو از عشق نمودی نگاهت را آرام بر روی دفتر خاطراتم میکشم

همان نگاهی که تنها بهانه برای نفس های بی نوایم شده است

واژه هار ا همه در ستایش تو می نگارم

ای همه  هستی ام

نور دیدگانم

ای که قلم از نگاهت وام میگیرد

ودل از شور عشق تو به سجاده آن مه تابان به سجده می آید

ودستانم از لبریز عشق تو واژه ها را همه در ستایش تو می نگارد

همواره دوستتدارم

دلم برات خیلی تنگه....